تو چه بودی که همه مردم دیوانه شدم
از ازل بودم دیوانه احساس شدم
تو که بودی که نبودی همه عمری با من
من این دل به خرابه همه افسوس شدم
به خیالم ز رخت بینم این شورش دل را خاموش
چه کنم که به نگاهت ز خرابات شدم
از چه احساس ُ چه رویا ُ چه عشق ُ آرزو
این همه را به تو گفتم ولی مایوس شدم
تو از این بازی عشقت که به راه انداختی
من طعمه ُ بازیچه افکار شدم
برو ای دل که دگر باره به سویت نروم
ای دل ساده ء من این همه افسرده شدم
-