سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/7/29
4:54 صبح

داستان کوتاه کوتاه

بدست جواد ام جی در دسته داستان

نسیه

پسر بچه وارد مغازه شد.

نوشته ایی به دست فروشنده داد:مامانم گفت بهتون بگم این چیزارو می خوایم.

بعد خودش می آد حساب می کنه.

مرد به نوشته نگاه کرد و طبق آن تمام چیزها یی را که زن خواسته بود داخل پاکت

گذاشت و همراه با یک نوشته به دست پسرک داد.

او از فروشگاه بیرون رفت.چند دقیقه بعد دوباره برگشت.

فروشنده با دیدن او لبخند زد:چیزی جا گذاشتی؟

پسرک پاکت را روی میز گذاشت:نه،فقط مامانم گفت این ام جواب نامه

و از فروشگاه بیرون رفت.

فروشنده شانه بالا انداخت و مشغول گردگیری قفسه ی کنسرو غذای حیوانات شد.

نویسنده:سهیل میرزایی