دوست داشتن سگی
مامان؟
جانم!
تو منو بیشتر دوست داری یا جسی رو؟
زن زیر گلوی توله سگ را آهسته می خواراند. بدون این که سرش را بالا بیاورد:این چه حرفیه عزیزم!
معلومه که تورو دوست دارم.تو دخترمی.
زیر چشمی به ظرف دخترک نگاه کرد:اگه صبحانه ات رو خوردی می تونی بری بازی.فقط تو آب نری.
دختر کوچولو دوستانش را دید که خنده کنان کنار ساحل دنبال هم می دویدند،آب بازی می کردند
و مادرش را که توله سگ را بالا گرفته بود، او را در هوا تکان می داد و با او حرف میزد.
از جا بلند شد.از جا میوه ایی سیبی برداشت و به طرف توله پرت کرد.با سرعت از میز دور شد و چند متر
آن طرف تر ایستاد.دست به کمر زد:تو مامان دروغ گویی هستی.
زن داد زد:دختر بد
به جایی که ضربه خورده بود دست کشید.ناله ی توله بلند شد.
زن او را محکم به سینه اش فشار داد:ناراحت نشو عزیزم.بچه اس دیگه.من معذرت می خوام.
نویسنده:سهیل میرزایی