عاشقانه های گودزیلا

خرواره ها واژه
در ســــرم زوزه می کشیــد هنوز
دود

از انبار به هــوا بر می خواست و من ناتوان از پرداخت

این تاوان سنگین و این نـابودی مفهومی برایم نداشت

و آن
رویایی که یک باره آتش گــــرفت یاس و نا امیدی

چیزی بود که مرا آزار می داد آن سوی باور خود هـرگز

چنین خیالی هم نداشتم که نانو پرتو سوزناک بتواند

زندگی مرا با تغییر های واژگون ساز روبرو کند

ببخشید دوستان گلم

انگار واژگان برای من همیشه کم می آیندممنون

از همه شما که من رو تنها نمی گذارید

و حتی خود شما